کوروش؛ شاه همیشه جاویدان ایران زمین (قسمت اول)
ایران در تاریخ خود، فرازو نشیب های بسیار داشته است، و از جمله صدماتی کـه دیـده، ازدست دادن مـدارک معتبر و مهمی از آثار معنوی و فرهنگی خود بوده است، که درطی تهاجمات متعدد به یغما رفته، یا مـعدوم شده، به همین جهت منابعی که بتوان این خلا تاریخی را پر کند بسیار کم است. از این رو برای نگارش متن متکی به سنگ نوشتهها و کتیبههای تاریخی به جا مانده از این دوران و اسناد تاریخی غربی میشویم.
نام کوروش
کورش در منابع مختلف با نامهای گوناگونی ذکر شده است: کوروش، کورش، کیورش، کورس، کیرش،سیروس، کیارش، و گاهی همراه با القابی چون سپهبد کورش و عناوینی چون کـورش غیلمی آمـده است که شاید همان ایلام باشد که ابن خلدون نیز این موضوع را گفته است.
در سنگ نوشتههای هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شدهاند، بصورت «کورو» یا «کوروش» (به پارسی باستان) و در صیغه مضافٌالیه «کورائوش» خوانده میشد. در نسخه ایلامی سنگ نوشتهها «کوراش» و در متون اکدی «کورِش» نوشته شدهاست. این نام در تورات بصورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده و در زبان یونانی آن را «کورُس» میگفتهاند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده میشود. از مورخین سدههای اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب «مختصر الدَُوَل» و ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» نام این شاه را «کورُش»، مسعودی در «مروجالذهب و معادنالجوهر» «کورُس»، طبری در «تاریخ الرسل و الملوک» و ابن اثیر در «الکامل فی التاریخ» «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در «تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا» «کوروش» نوشتهاند.
بدین معنی که هـمۀ مـؤلفین یک صدا او را ناجی یهود میدانند، و نوعی رسالت معنوی برایش قائلند، که مسلما منبع آن روایات مذهبی تورات میباشد. حتی در قرآن مجید در سورهی کهف نیز بدین موضوع اشاره میشود.
در بهار سال ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش آهنگ تسخیر بابل را کرد و وارد جنگ با بابل شد. به گواهی اسناد تاریخی و عقیدهٔ پژوهشگران، فتح بابل بدون جنگ بودهاست و توسط یکی از فرماندهان کوروش بهنام گئوبروه در شب جشن سال نو انجام شد. هفده روز پس از سقوط بابل، در روز ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از میلاد، خود کوروش وارد پایتخت شد. تصرف بابل نقطهٔ عطفی بود که باعث ایجاد امپراتوری بزرگی در آسیای مرکزی و غربی شد و زمینهٔ بازگشت یهودیان تبعیدی به میهنشان در سرزمین اسرائیل (کنعان) را فراهم کرد. کوروش همچنین دستور داد که پرستشگاه اورشلیم را بازسازی کنند و ظروف و اشیای طلایی و نقرهای را که نبوکدنصر، شاه بابل، از اورشلیم ربوده بود، به یهودیان تحویل داد. استوانهٔ کوروش پس از شکست دادن نبونعید و تصرف بابل، نوشته شده و به منزلهٔ سند و شاهد تاریخی پرارزشیاست. در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل متحد استوانهٔ کوروش را به همهٔ زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد و بدلی از این استوانه در مقر سازمان ملل در شهر نیویورک قرار داده شد.
مقاله های مرتبط:
قسمتهای مهمی از تورات به تفصیل به این مسئله، که برای قوم یهود جـنبۀ حـیاتی داشته، اختصاص داده شده است.
کتب، از قبیل تاریخ طبری و به نقل از او بلعمی، بیرونی، حمزهءاصفهانی، مسعودی و غیره، شاهان بابلی، بنی اسرائیلی، آشوری و هخامنشی و مادی، به اختلاط و ابهام یاد شدهاند.
ابن بلخی سلسلۀ نـسب وی را چـنین برمیشمارد:
«کیرش بن اخشوارش بن کیرش بن جاماسب بن لهراسب». در اینجا جد کورش را نـیز کـورش ذکر کردهاند، که با حقیقت تاریخی وفق میدهد.که البته دربارهی نسب وی در بخش جداگانه به تفصیل خواهیم گفت .
دربارۀ مـادر وی اقوال تقریبا یکی اسـت، و هـمۀ منابع وی را زنی از بنی اسرائیل دانـستهاند.( البته این موضوع قابل بیان است که ما از هزارهی قبل از میلادمسیح سخن میگوییم و در این تاریخ تنها ادیان الهی در این منطقههمان یهود و مزدا پرستی بوده است.) ابن خـلدون بخلی در این باره میگوید:
و مادر این کیرش دختری بود از انبیاء بنی اسرائیل مادر او را «اشـین» گفتند و بـرادر مادرش (را که اغلب دانیال دانـستهاند) او را تـوریت آمـوخته بود.
مادرش را به قوم ماد نسبت میدهنداز این رو خانوادهی مادری او نیز از شاهان مادی است. سابقۀ سلطنت در انشان (ایلام) و پارس در نزد پدر و اجداد وی امری است که اشارت کتیبۀ نبونید پادشاه بابل و تصریح کتیبههای داریوش در آن باب جای تردید نمیگذارد. انتسابش به خاندان شاهان ماد از جانب مادر کیانیان میدانند که ماندانا نام داشت، در روایت گزنفون نیز مثل روایت هرودوت نقل شده است و با توجه به رسم معمول عصر ـ که ازدواج بین خاندانهای سلطنتی موجب تحکیم روابط سیاسی محسوب میشد، هیچگونه تردیدی را به جا نمیگذارد.
کورش و رویکرد نو
یهودیان از کوروش درخواست کمک میکنند. از جمله اقلیتهای بسیار کوچک، که بیش از همه رنج میبرند و مهمترین منبعِ ستیزههای بالقوه هستند و کینههای نژادیِ نمایان شده در دوران آشوری، آسیای غربی را در سدههای هفتم و ششم پیش ازمیلاد به میدان نبردهایی بزرگ و سرنوشتساز بدل ساخت. مادها و بابلیان، پیروزمندان این نبرد، هیچیک توان شکل دادن به حکومتی فراگیر را نیافتند. پس، کوروش فرزند کمبوجیهی پارسی بر آستیاگ ماد قیام کرد و به هگمتانه دست یافت. با کشف رویدادنامهی پادشاهی نبونید دانستههای ارزشمندی از این دوران بدست آمده است که نشان از نگاهی تازه به روابط اجتماعی دارد. کوروش شخصی بوده که به نظر میرسد دائما از اتفاقات درس میگیرد. او سیاستمداری خردمند که نه تنها به خاطر دلاوریها بلکه به خاطر انسانیتش محبوب شد و مهمترین حقوق بشر جهان را ارائه داده است .
سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹ پیش ازمیلاد) شاه آستیاگ سپاهش را فراخواند. آنان بهسوی کوروش، شاه اَنشان، به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او درآیند. اما سپاهیان آستیاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. آنگاه کوروش، بهسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد. (Pritchard, ۱۹۶۹)
آنگاه به سال ۵۳۹ پیش از میلاد کورش نخستین امپراتوری بزرگ تاریخ را پایه نهاد. در تواریخ هرودوت (کتاب یکم) از ورود بدون جنگ کوروش به بابل و سرپیچی سربازان بابلی از فرمان شاه نبونید سخن میرود، سالنامهی بابلی این رخداد را چنین شرح میدهد:
در ماه تیسری کوروش در اپیس، بر ساحل نیالا، در برابر سپاه بابل ایستاد. سپاهیان بابلی، شورش کردند و بسیاری از سربازان کشته شدند. به روز چهاردهم تموز (۱۲ اکتبر ۵۳۹ پ.م) شهر سیپار بدون جنگ تسخیر شد و نبونید گریخت. (Hinnz, ۱۹۷۶ )
در ادامهی رویدادنامه بابلی میخوانیم:
سال هفدهم (۵۳۸/۵۳۹پیش ازمیلاد) گَئوبَروَه، فرماندار گوتیوم، همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد و نگاهبانی از نیایشگاه اِسَگیلَه به سپرهای گوتیان سپرده شد تا مبادا هیچیک از سپاهیان به درون اسگیله و دیگر بناهای مقدس آن پا بگذارند. از آن پس، آیینها و مراسم به مانند گذشته برگزار شدند. کوروش به بابل اندر آمد. به پیش گامهای او، شاخههای سبز افشانده میشد. او با مردمان شهر، پیمان صلح و آشتی گذارد. کوروش به همهی مردمان بابل، پیام درود و شادباش فرستاد. گئوبَروَه به فرمانداری بابل برگماشته شد و همهی خدایان اَکَد، که نَبونید آنها را در بابل بیقدر کرده بود، به شهرهای مقدس خودشان بازگردانده شدند... کمبوجیه، پسر کوروش، به نیایشگاه برفت و پیشکشیهایی را با دست خویش بر پیکر نَبو فراز برد. سپس از نزد نَـبـو بهسوی اسگیله فرا رفت و در برابر بِـل و خدا مـاربیتی گوسفندی را پیشکش بکرد. (Pritchard, ۱۹۶۹)
متن ارزشمند دیگری که میتواند بر این رخداد روشنگری کند کتیبهای است که کورش خود دستور نگارشش را داده و نشانی از گفتارهای رایج دنیای کهن در آن نمیتوان یافت. در بخشی از این نوشته چنین آمده است:
خط ۲۴ ـ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
خط ۲۵ ـ وضع داخلی بابل و جایگاههای مقدسش قلب مرا تکان داد... من برای صلح کوشیدم. نـَبونید مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.
خط ۲۶ ـ من بردهداری را برانداختم. به بدبختیهای آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همهی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.
کوروش بارها اهورامزدا را ستایش کرده است و اگرچه نامی از زرتشت در کتیبههای او نیست و از این جهت شاید نتوان او را زرتشتی نامید اما قطعا استفاده او از تایید مردوک، استفادهای سیاسی است.
خط ۲۷ ـ او بر من، کورش، که ستایشگرِ او هستم، بر پسر من، کمبوجیه، و همچنین بر همهی سپاهیانم،
خط ۲۸ ـ برکت و مهربانی اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم...
خط ۳۲ ـ فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود بگشایند. همهی خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همهی مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند به جایگاههای خود برگرداندم. خانههای ویران آنان را آباد کردم. همهی مردم را به همبستگی فراخواندم.
خط ۳۳ ـ همچنین پیکرهی خدایان سومر و اَکـَّد را که نـَبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک(اولین خدای باستان)، به شادی و خرمی،
خط ۳۴ ـ به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم، بشود که دلها شاد گردد... (Kuhrt, ۱۹۸۳)
از منشور کوروش در میابیم که کوورش تنها پادشاهی است که در طول تاریخ به زبان فرهنگ و اعتقادات سرزمین فاتح خود احترام قایل است و هرگز کسی را به بردگی نمیگیرد و به سربازانش دستور میدهد که خون کسی را نریزد و این در تاریخ بی سابقه است و توسط خودش نیز ثبت میشود.
پس از گشودن بابل، کورش یهودیانی که از دوران نبوکدنصر (بختالنصر) در اسارت به سر میبردند آزاد و روانه زادگاهشان اورشلیم ساخت، داراییهای غارتشده هیکل سلیمان را به آنها برگرداند و برای دوباره ساختنش یاریشان کرد. نرمش کورش با قوم اسیر برای جوامع آن روزگار رویکردی ناآشنا و تازه است. یهودیان کورش را «موعود یَهُوه» میخوانند که اشعیای نبی (وفات ۶۸۱ پیش از میلاد) آمدنش را بشارت داده بود. در کتاب اشعیا دربارهی وی چنین آمده است:
عقاب شرق و مرد همسخن خویش را از جای دور فرا میخوانم (اشعیای نبی)خداوند دربارهی کورش میگوید که او شبان من است و شادمانی مرا به کمال خواهد رساند (اشعیای نبی) من او را به عدالت برانگیختم و تمامی راههایش را راست خواهم ساخت. شهر مرا بنا کرده و اسیران مرا آزاد خواهد کرد (اشعیای نبی)
مرگ کوروش
در اثر یورش ماساژتها که یک ایل ایرانیتبار و نیمهبیابانگرد و تیرهای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، به شهرهای شمال شرقی ایران، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و کورش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و اینکه پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگتر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید. امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.
البته گزنفون در کتاب خود مرگ کورش را طبیعی آن هم در پاسارگاد بیان میکند، چراکه کورش در این زمان در سن بالایی قرار داشته و نیازی نبوده که پادشاه بزرگی چون کورش خود به میدان جنگ برود همانطور که در ۱۰ سال پایانی امپراطوری خود در هیچ جنگی حضور نداشته پس میتوان این احتمال را در نظر گرفت که کوروش سرکوبی این شورش را به یکی از سرداران خود سپرده باشد و خود به میدان جنگ نرفته باشد.
شخصیت پیامبرگونه کوروش
ابوالکاظم آزاد، علامه طباطبائی و محمدابراهیم باستانی پاریزی شخصیت کوروش را پیامبروارانه و برتر از همعصرانش معرفی میکنند؛ چنانچه در تفسیر المیزان علامه طباطبائی آمده است: «آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق میشود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردی مؤمن به خدا وبه دین توحید بوده اگر او پادشاهی عادل و رعیتپرور و دارای سیره رأفت و احسان بوده به ستمگران و دشمنان مردی سیاستمدار بوده و اگر خدا به او از هر چیزی سببی داده و در میان دین وعقل و فضائل اخلاقی وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب برای او جمع کرده برای کوروش نیز جمع کرده است . معنی ذولقرنین یعنی دارنده ی دوشاخ کوروش بزرگ نخستین پادشاهی بود که توانسته بود دو سرزمین پادشاهی پارسها و مادها را با صلح پایدار متحد کند از این رو دوشاخ به معنای اتحاد دهندهی این دو سرزمین بر سر خود داشت که در نقش برجسته اونیز کاملا هویداست .
گرچه دستاوردهای سیاستِ دوری از قومپرستی و یکسان شمردن اقوام را میتوان در رشد و شکوفایی سریع هنری، فنی و تجاری آسیای غربی در نیمهی دوم هزارهی نخست پیش از میلادپی گرفت، اما نتیجهی ارزشمندتر این تدبیر از سوی نخستین شاهان هخامنشی پایان بخشیدن به کینههای کهن نژادی در فلات ایران بوده است. بدینسان، سلسلههای آینده در همین قلمرو فرهنگی پا گرفتند و میان اقوام آن، به جای رقابت دیرین، انس و همدلی حاکم گشت. و راهی دراز طی شد تا ایران برای ساکنانش حکم میهن یافت و امروز گونههای نژادیاش در هویتی چنان یکپارچه و همگون شراکت دارند که گسستن پیوندشان ناممکن به نظر میرسد.